گل عفاف (قسمت آخر)
زن بخاطر لطافتی که دارد نباید در دستهای خشن کامجویان دیو سیرت ، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند ، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند ، او را دور اندازند ، یا زیر پایشان له کنند .
زن به خاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است ، نباید بازیچه هوس و آلوده به ویروس گناه گردد.
گوهر عفاف و پاکی ، کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست.
دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند.
سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر نگاهها و نیش پشه های شهوت در امان می ماند !
بعضی از « نگاه » ها ویروس « گناه » منتشر می کند ، و بعضی از چهره ها حشرة مزاحمت جمع می کند.
خراب کردن همة پرده ها و باز گذاشتن همة پنجره ها ، نشانة تیره اندیشی است ، نه روشنفکری ! علامت جاهلیت است نه تمدن !
می گوئی نه ؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوائی و بی آبروئی ، با دو دست پشیمانی بر سر غفلت خویش می زنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند .
کسی که از « جماعت رسوا » نگریزد « رسوای جماعت » می شود !
آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشند ، آنکه یوسف زیبائی را با چند سکة قلب عوض می کند ، آنکه « کودک عفاف » را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد ، روزی هم « پشت دیوار ندامت » اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت ، در آخرت هم به آتش بی پروائی خود خواهد سوخت.
از اول که جامه عفاف سفید و شفاف است ، نباید گذاشت چرکابه گناه بر آن بپاشد .
از اول باید مواظب بود این کاسة چینی نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد .
از اول نباید به پایه بیگانه ، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد ، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند.
ولی . . . گریه بی حاصل است و بی ثمر ، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد !!!!!!!!
جواد محدثی
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
گل عفاف
هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار ، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی ماند.
هیچ کس هم با نام " آزادی " دیوار خانه خود را بر نمیدارد و شبها در حیاطش را باز نمی گذارد ، چون خطر رخنه دزد ، جدی است .
هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ ، در دید رهگذران نمی گذارد تا بدرخشد ، جلوه کند و چشم و دل برباید ، چون خود جواهر ربوده می شود.
هر چیزی که قیمتی تر باشد ، در صد مراقبت از آن بالاتر می رود.
هر چه که نفیس تر باشد ، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت ، لازمتر.
اگر در شیشه عطر را باز بگذاری ، عطرش می پرد .
اگر رشته مرواریدت را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی ، گم می شود.
اگر در مقابل پنجره خانه ات ، توری نزنی ، از نیش پشه ها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود .
وقتی راه ورود پشه ها را می بندی ، خود را " مصون" ساخته ای ، نه"محدود" و زندانی.
وقتی در خانه را می بندی ، یا پشت پنجره اتاقت پرده می آویزی ، خانه خود را از ورود و نگاههای مزاحم در پناه قرار داده ای ، نه که خود را در قید و بند حصار افکنده باشی.
اگر برای ایمنی از خطر ها و آسودگی از مزاحمان ، خود را بپوشانی ، نه کسی ریراد می گیرد ، و نه اگر هم ایراد بگیرد ، اعتنا می کنی ، چرا که سخنش را بی مکنطق و نا آگاهانه می دانی و می بینی.
اینکه"دل باید پاک باشد" ، بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه " لاقیدی" ، و گرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد .
ظاهر ، آینه باطن است و..."از کوزه همان بیرون تراود که در اوست".
زن ، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد ، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سودا گران شهوت ، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد .
زن به خاطر لطافتی که دارد ، نباید ...............